معراج آیات

قرآن، معجزه ی آخرین پیامیر مرسل...

معراج آیات

قرآن، معجزه ی آخرین پیامیر مرسل...

معراج آیات

این جا فضایی است که می خواهد آیات قرآن، کتاب آخرین پیامبر مرسل، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در فضای صفر و یک منتشر کند...
تا شاید تفکر ما در آیات الهی کمی بیشتر از پیش باشد
ان شالله

إنّا نحنُ نزّلنا الذّکر و إنّا لها لَحافِظوُن...

بایگانی
نگارنده

۱۳ مطلب با موضوع «فرهنگ قرآنی» ثبت شده است

زمینه ‌های بروز مثبت ‌اندیشی

1. ایمان

اگر انسان همواره خدا را ناظر بر افکار و اعمال خود بداند و آگاه باشد که به عنوان اشرف مخلوقات و جانشین خداوند بر روی زمین است، در می‌ یابد که شایستگی کسب نعمت‌ ها و موهبت‌ های فراوانی را دارد.

فضایل و کمالات اخلاقی زمانی از پشتوانه قابل اعتمادی برخوردار می‌ شود که تکیه بر ایمان به خدا و کلمه توحید داشته باشد و تنها ایمان به خداست که می‌ تواند در تار و پود وجود انسان نفوذ کند و تمامی وجود انسان را تحت تسلط خود گیرد.

خداوند در آیات قرآن وعده می‌ دهد که ایمان ‌آورندگان را یاری می‌ نماید: «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ»؛ «آگاه باشید که یارى خدا نزدیک است.» (بقره/214) و گاه به فرشتگان خود فرمان می ‌دهد که مۆمنان را یاری کنند: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ* نَحْنُ أَوْلِیَاوُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ»؛ «در حقیقت، کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و مى‏گویند:] «هان، بیم مدارید و غمین مباشید، و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید.*در زندگى دنیا و در آخرت دوستانتان ماییم، و هر چه دلهایتان بخواهد در [بهشت‏] براى شماست، و هر چه خواستار باشید در آنجا خواهید داشت.» (فصلت/30 و 31)

نکته مهم دیگر این است که توکل به خدا موجب آرامش درونی فرد می‌گردد:

«الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ «همان کسانى که ایمان آورده‏اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد.» (رعد/28)

با آرامش درونی می‌ توان حوادث و رخدادها را به گونه‌ای مثبت تعبیر کرد. در حقیقت باید گفت ایمان دری به سوی موفقیت و کامیابی است.

انسانی که از ابتدا با الگوی رفتاری منفی رشد کرده، مسلّماً به راحتی نمی ‌تواند به تفکر مثبت دست یابد. برای مثبت‌ اندیشی نیاز است که باورهای فرد اصلاح شود. لازم است از تفکر «نمی ‌توانم»، «لیاقت ندارم» به سمت تفکر «من می ‌توانم»، « من ارزشش را دارم» برود. همچنین قرار گرفتن در امواج منفی دیگران و همنشینی با کسانی که بیش از اندازه زبان به شکوه می‌ گشایند فرد را به سوی منفی ‌بافی و بدبینی سوق می ‌دهد

2. فرهنگ اجتماعی و خانوادگی

یکی از زمینه ‌هایی که در سوق دادن تفکر انسان به سوی نگرش مثبت یا منفی نقش مهمی دارد، فرهنگ خانواده و اجتماع است.

حقیقت این است که از اوان کودکی، تربیت، اخلاق، رفتار و باورهای والدین، معلمان و اطرافیان در شکل‌ گیری شخصیت انسان نقش بسیار مهمی دارد. خداوند در آیات قرآن والدین را به تربیت صحیح فرزندان و مراقبت از آنان فرمان داده است:

«یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُمْ ... »؛ «خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مى‏کند: ... ». (نساء/11)

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا ... »؛ «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن، مردم و سنگهاست حفظ کنید ... » (تحریم/6)

«وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ»؛ «و بازداشتشان نمایید که آنها مسئولند.» (صافات/24)

القائاتی که به انسان می‌ شود، چه مثبت و چه منفی، همه در ذهن او اثر می‌ گذارد؛ جملاتی مانند تو در ریاضی ضعیف هستی، اگر تلاش کنی به هدفت می ‌رسی، خدا به درآمد تو برکت می ‌دهد و ... جملاتی هستند که در سالیان رشد، باورهای آدمی را می ‌سازند.

انسانی که از ابتدا با الگوی رفتاری منفی رشد کرده، مسلّماً به راحتی نمی ‌تواند به تفکر مثبت دست یابد. برای مثبت‌ اندیشی نیاز است که باورهای فرد اصلاح شود. لازم است از تفکر «نمی ‌توانم»، «لیاقت ندارم» به سمت تفکر «من می ‌توانم»، « من ارزشش را دارم» برود. همچنین قرار گرفتن در امواج منفی دیگران و همنشینی با کسانی که بیش از اندازه زبان به شکوه می‌ گشایند فرد را به سوی منفی ‌بافی و بدبینی سوق می ‌دهد.


3. تلاش

تلاش و کوشش از عوامل بسیار مۆثر در بروز مثبت ‌اندیشی است. خداوند انسان‌ های تلاشگر را دوست دارد و وعده می ‌دهد که به اندازه تلاششان به آن‌ ها جزا داده خواهد شد:

«لِتُجْزَى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى‏»؛ «تا هر کسى به [موجب‏] آنچه مى‏کوشد جزا یابد.» (طه/16)

همچنین قرآن از این تلاش انسان قدردانی می‌ نماید: «وَکَانَ سَعْیُکُم مَّشْکُورًا»؛ «و کوشش شما مقبول افتاده است.» (انسان/22)

در حقیقت مثبت‌ اندیشی زمانی مۆثر است که با عمل همراه باشد. چه بسا افرادی که اندیشه ‌های مثبت دارند، اما چون دست به عمل نمی‌ زنند، مثبت‌ اندیشی آن ‌ها ثمر نمی ‌دهد. اگر فرد ایمان داشته باشد که خداوند قادر، نیروهای عظیمی را در وجود او به ودیعه نهاده است، مسلّماً با جدیت و انرژی بیشتر برای کسب آن‌ ها تلاش می‌ کند.

تلاش و کوشش بی ‌تردید با دشواری ‌هایی نیز هموار است، اما خدا وعده می ‌دهد که بعد از این دشواری ‌ها آسانی در پیش است و از سوی دیگر هر کس را به اندازه توانایی اش تکلیف می ‌فرماید: «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا»؛ «خدا هیچ کس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تکلیف نمى‏کند. خدا به زودى پس از دشوارى آسانى فراهم مى‏کند.» (طلاق/7)

4. اراده

تفکر مثبت در صورتی نتیجه می ‌دهد که انسان بخواهد با اراده باورهای غلط ذهنی، خود را تغییر داده و تحولات اساسی در مسیر زندگی ایجاد کند. خداوند در قرآن می‌فرماید:

« ... إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ... »؛ « ... در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند ...» (رعد/11)

در حقیقت مثبت‌ اندیشی زمانی مۆثر است که با عمل همراه باشد. چه بسا افرادی که اندیشه ‌های مثبت دارند، اما چون دست به عمل نمی‌ زنند، مثبت‌ اندیشی آن ‌ها ثمر نمی ‌دهد. اگر فرد ایمان داشته باشد که خداوند قادر، نیروهای عظیمی را در وجود او به ودیعه نهاده است، مسلّماً با جدیت و انرژی بیشتر برای کسب آن‌ ها تلاش می‌ کند

این وعده الهی است که انسان با قدرت اراده، حتی قادر است سرنوشت قومی را تغییر دهد. پس خداوند از آدمی می ‌خواهد از مواهبی که او در وجودش به ودیعه نهاده است، به نحو احسن استفاده کند.

از سوی دیگر اراده قوی به دنبال ایمان قوی به وجود می ‌آید. انسان در سایه ایمان محکم می‌تواند ادراکات خود، جهان بیرون و درون را در جهت صحیح هدایت کند و به این وسیله تحول اساسی در زندگی خود و دیگران ایجاد کند.

در حقیقت تفاوت میان انسان مثبت ‌اندیش و منفی‌ نگر در نیروی اراده آن‌ هاست. باید دانست که این تصمیم ‌های انسان است که سرنوشت او را رقم می ‌زند.

آدمی باید به یاد داشته باشد، تصمیمی که به آن مقید و پایبند باشد، نیرویی است که زندگی او را دگرگون می‌ سازد. اراده پیروزی، اراده تغییر مسیر زندگی و مسلط بودن به آن، تنها هنگامی ایجاد می‌ شود که انسان تصمیم بگیرد و باور کند که هیچ مشکل و مانعی نمی ‌تواند او را بازدارد.

 

نتیجه

انسان برای خوب زندگی کردن نیازمند ابزاری است و یکی از مهم‌ترین این ابزار، داشتن تفکری مثبت به زندگی، آینده و حتی دیگران است.

مثبت ‌اندیشی امری ذاتی نیست بلکه هر کس با ایجاد زمینه‌ های آن در وجود خویش می ‌تواند به مراتب مختلفی از آن دست یابد.

ایمان، فرهنگ اجتماعی و خانوادگی، تلاش و اراده از مهم‌ترین زمینه ‌های ایجاد تفکر مثبت در انسان می‌ باشند.

فرآوری: زینب مجلسی راد

  • حسین سعادتی

معنای متشابه و محکم و علت اختلاف نظر در تعداد آیات متشابه در قرآن

واژه «متشابه» در اصل به چیزی گفته می‌ شود که اجزای مختلف آن شبیه به هم باشند. از این ‌رو؛ به جمله‌ها و کلماتی که معنای آنها پیچیده است و احتمالات مختلفی درباره معنای آنها داده می‌ شود، متشابه می ‌گویند.

در مقابل «متشابه» واژه «مُحکم» قرار دارد. این کلمه در اصل به معنای ممنوع ساختن به‌کار می ‌رود؛ به همین دلیل به موجوداتی که پایدار هستند، محکم گفته می‌ شود.

به سخنان روشن و قاطعی که هرگونه احتمال خلاف را از خود دور می ‌کند، محکم می ‌گویند. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 432 – 433)

خداوند متعال می ‌فرماید: "او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد که قسمتی از آن، آیات "محکم" است که اساس این کتاب می ‌باشد و قسمتی از آن "متشابه" است; امّا آن ‌ها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند تا فتنه ‌انگیزی کنند و تفسیر برای آن می ‌طلبند; در حالی که تفسیر آن ‌ها را جز خدا و راسخان در علم نمی‌ داند...". (آل‌عمران، 7)

از این آیه، استفاده می‌ شود که آیات قرآن کریم دو دسته‌اند:

الف) محکمات; ب) متشابهات.

"محکمات" آیات‌ِ روشنی هستند که جای هیچ‌ گونه انکار و توجیه و سوء استفاده در آن نیست; امّا "متشابهات" به دلیل بالا بودن سطح مطلب یا گفتگو درباره عوالمی که از دسترس ما بیرون است; مانند علم غیب، جهان رستاخیز و صفات خداوند متعال و... که فهم معنای نهایی و اسرار و پی ‌بردن به کنه حقیقت آن ‌ها، به سرمایه خاص علمی نیاز دارد و خداوند متعال می‌ فرماید: فقط خداوند و راسخان در علم، اسرار این آیات را می‌ دانند و برای مردم تشریح می‌ کنند.

محکم عبارت است از: هر آیه‌ای که آگاهی به آن -با برهان خفی یا جلی- ممکن باشد; به خلاف متشابه; مثل علم به زمان قیامت و....

اما درباره این‌ که کدام از آیات قرآن متشابه هستند، نمی ‌توان آمار دقیقی ارائه کرد؛ چرا که در این موضوع، اختلاف نظر وجود دارد؛ زیرا نگاه افراد و تشخیص آنان نسبت به آیات مختلف است؛ برخی احتمال معانی مختلف را در آن ممکن می ‌دانند و برخی آن‌ را واضح و روشن دانسته و هر گونه احتمال معنای دیگر را رد می‌ کنند و نیز با توجه به سطح معرفت افراد، ممکن است آیات محکم و متشابه نسبت به آنان متفاوت باشد.

 

تعیین محکم و متشابه (آرا و نظریات)

به طور کلی در زمینه محکم و متشابه نظریات ذیل اظهار شده است: (مجمع‌البیان، ج1، ص699 و ج2، ص 700)

1. متشابهات عبارت از حروف مقطعه‌ای هستند که در اوایل بعضی از سور نازل شده‌اند و مابقی محکماتند.

2. محکمات حروف مقطعه‌اند و غیر آنها آیات متشابهند.

3. آیات مبین در قرآن محکم و آیات مجمل، متشابهات قرآنند.

4. آیات ناسخ، محکم و آیات منسوخ، متشابهند.

5. محکمات، آیاتی هستند که دلایلی روشن و واضح دارند. اما بازشناسی متشابهات نیاز به تأمل و تدبر دارد.

6. محکم عبارت است از: هر آیه‌ای که آگاهی به آن -با برهان خفی یا جلی- ممکن باشد; به خلاف متشابه; مثل علم به زمان قیامت و....

درباره این‌که کدام از آیات قرآن متشابه هستند، نمی‌توان آمار دقیقی ارائه کرد؛ چرا که در این موضوع، اختلاف نظر وجود دارد؛ زیرا نگاه افراد و تشخیص آنان نسبت به آیات مختلف است؛ برخی احتمال معانی مختلف را در آن ممکن می‌دانند و برخی آن‌را واضح و روشن دانسته و هر گونه احتمال معنای دیگر را رد می‌کنند و نیز با توجه به سطح معرفت افراد، ممکن است آیات محکم و متشابه نسبت به آنان متفاوت باشد

7. آیات الاحکام، محکمات قرآن و مابقی متشابهاتند.

8. آیات محکمات، تأویل واحدی دارند; در حالی که آیات متشابه، وجوه متعددی از تأویل در آنها محتمل است.

9. تقسیم آیات بر محکم و متشابه مختص به آیات قصص است; آیاتی که در آن اخبار پیامبران و امت‌ هایشان به صورت روشن، تبیین شده محکمات، و آن دسته از آیات که با تکرار در سور متعدد الفاظ و محتوای آن در مورد سرگذشت پیامبران مشتبه شده، متشابهاتند.

10. آیات متشابه، آیاتی هستند که نیاز به توضیح و بیان دارند; بر خلاف محکمات.

11. آیاتی که در قالب خبریه هستند، متشابهات و انشائات قرآن محکماتند.

12. آیات صفات (خواه صفات خداوند و خواه صفات انبیاء) آیات متشابه و بقیه محکماتند.

13. آیات قابل فهم و درک برای انسان، محکمات و آیاتی که عقل انسان قادر به فهم آنها نیست متشابهاتند.

14. آیاتی که ظاهر آنها مراد است، محکمات و آیاتی که خلاف ظاهر آنها مراد است، متشابهات قرآنند (مشهور مفسران متأخر همین قول را انتخاب کرده‌اند.)

15. محکم آیه‌ای است که در تأویل آن اتفاق نظر وجود داشته باشد; به خلاف متشابه.

بیان نظریات فوق صرفاً جهت اطلاع است. درباره نارسایی‌ های این انظار و آراء، علامه طباطبائی در المیزان به تفصیل سخن گفته است. به نظر می ‌رسد با توجه به تعریفی که از محکم و متشابه ارائه گردید، اشکالات وارد بر بعضی از نظریه ‌های ذکر شده روشن بوده و نیازی به طرح آن نباشد.

فرآوری: آمنه اسفندیاری

  • حسین سعادتی

یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ (آل عمران ـ 70)

اى اهل کتاب چرا به آیات خدا کفر مى ‏ورزید با آنکه خود [به درستى آن] گواهى مى ‏دهید.

ظاهراً این آیه به بشارت ‏هایى نظر دارد که اهل کتاب در تورات و انجیل درباره حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله خوانده بودند، ولى به خاطر حفظ موقعیّت اجتماعى و منافع مادّى، همه‏ى آن نشانه‏ هاى الهى را نادیده گرفتند.

 

پیام ‏های آیه:

1ـ سوال از وجدان، بهترین راه دعوت است. «لِمَ تَکْفُرُونَ ...»

2ـ دانستن تنها کفایت نمى ‏کند، پذیرفتن نیز لازم است. «تَکْفُرُونَ»، «تَشْهَدُونَ»

 

یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ (آل عمران ـ 71)

اى اهل کتاب چرا حق را به باطل در مى ‏آمیزید و حقیقت را کتمان مى ‏کنید با اینکه خود مى ‏دانید.

 

پیام ‏های آیه:

1ـ تلبیس، مشتبه کردن و کتمان حق، دو اهرم نیرومند دشمن براى ایجاد انحراف‏ در بین مومنان است.

در دو آیه قبل فرمود: «یُضِلُّونَکُمْ ...» در این آیه مى‏ فرماید: «تَلْبِسُونَ»، «تَکْتُمُونَ»

2ـ کتمان حقّ، حرام و اظهار آن واجب است. «تَکْتُمُونَ الْحَقَّ ...»

در واقع یکى از کارهاى آنها این بود که حق را به باطل خلط کرده و همه را در لباس دین به خورد مردم مى‏ دادند چنان که فرموده: یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بقره/ 79 یا آل عمران/ 78، و احکامى از خود جعل می کردند، مثلاً در تورات آمده: «پیامبرى را بر ایشان از میان برادران ایشان (فرزندان اسماعیل) مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد»

تفسیر اجمالی این دو آیه: چرا کتمان حق مى‏ کنید؟

در ادامه گفتگو درباره فعالیت هاى تخریبى اهل کتاب، در این دو آیه روى سخن را به آنان کرده و به خاطر کتمان حق و عدم تسلیم در برابر آن آنها را شدیداً مورد سرزنش قرار مى‏ دهد: نخست مى‏ فرماید: "اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر مى‏ شوید در حالى که (به صحت و صدق آن) گواهى مى‏ دهید" (یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ) (جمله "تشهدون" به معنى علم و آگاهى است- همانگونه که در مجمع البیان و غیر آن آمده است- این علم و آگاهى از ذکر اوصاف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در تورات و انجیل سرچشمه مى ‏گرفت، ولى بعضى گفته‏اند منظور از آن علم و آگاهى به کفایت معجزات براى اثبات نبوت پیامبر اسلام است و بعضى گفته‏اند منظور این است که شما در ظاهر انکار مى‏ کنید ولى در جلسات خصوصى شهادت به صدق دعوت پیامبر صلی الله و علیه وآله و حقانیت او مى‏ دهید.)

شما نشانه ‏هاى پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را در تورات و انجیل خوانده‏اید و نسبت به‏ آن آگاهى دارید، چرا راه انکار را در پیش مى‏ گیرید؟

در آیه دوم بار دیگر آنها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: "اى اهل کتاب! چرا حق را با باطل مى‏ آمیزید و مشتبه مى‏ کنید؟ (تا مردم را به گمراهى بکشانید و خودتان نیز گمراه شوید) و چرا حق را پنهان مى ‏دارید در حالى که مى ‏دانید؟" (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ)

در حقیقت در آیه قبل آنها را به انحراف از راه حق که با علم و آگاهى صورت مى‏ گرفته مواخذه مى‏ کند، و در آیه دوم به منحرف ساختن دیگران.

در واقع یکى از کارهاى آنها این بود که حق را به باطل خلط کرده و همه را در لباس دین به خورد مردم مى‏ دادند چنان که فرموده: یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بقره/ 79 یا آل عمران/ 78، و احکامى از خود جعل می کردند، مثلاً در تورات آمده: «پیامبرى را بر ایشان از میان برادران ایشان (فرزندان اسماعیل) مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (سفر تثنیه: فصل 18 آیه 18)

اهل کتاب در تورات و انجیل درباره حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله خوانده بودند، ولى به خاطر حفظ موقعیّت اجتماعى و منافع مادّى، همه‏ى آن نشانه‏ هاى الهى را نادیده گرفتند

این گونه کلمات را که گواه روشن بر رسالت پیامبر اسلام است به معانى دیگر حمل مى ‏کردند یا مثلاً شواهدى را که در انجیل یوحنّا درباره رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله ذکر شده به «جبرئیل» تأویل مى ‏کردند (انجیل یوحنا باب چهاردهم بند 17- 26- 30 باب پانزدهم بند 26، باب شانزدهم آیه 7 و 13) اینها خود مصداق خلط حق به باطل و کتمان حق هستند، على هذا تَکْتُمُونَ الْحَقَّ نتیجه «تلبسون» است و یا مراد از وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ شواهد و چیزهایى است که رأساً کتمان مى‏ کردند، اشکال کار در آن بود که این کارها را دانسته و از روى عمد انجام مى‏دادند. (وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)

در حال حاضر نیز بسیارى از تحریف‏ گران، با نام اسلام‏ شناس، مستشرق، مورّخ و جهانگرد، در کتاب‏ ها و ثبت مکان‏ ها و زمان ‏هاى تاریخى تصرّف کردند و در دائرة المعارف ‏ها به عنوان محقّق چنان سیمایى از اسلام ترسیم کردند که خواننده به فکر ایمان و تأمّل در عقاید اسلامى نیفتد.

 

بحث لغوی:

1ـ تلبسون: لبس (به فتح- ل) به معنى خلط و مشتبه کردن است.

 امام صادق علیه السلام درباره‏ى «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» فرمودند: یعنى اهل کتاب به صفات ذکر شده براى پیامبر در تورات آگاهند، (ولى آن را کتمان مى‏ کنند) (تفسیر قمى، ج 1، ص 105)

3ـ مراد از «تشهدون» شهادت قلبى و دانستن است.

آمنه اسفندیاری                  

کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث

  • حسین سعادتی

إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَلِکُمُ اللّهُ فَأَنَّى تُوْفَکُونَ :

خدا شکافنده دانه و هسته است زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد چنین ست‏خداى شما پس چگونه [از حق] منحرف مى‏شوید.» (انعام:95)

از نظر قرآن، موحد کسی است که معتقد باشد به این که ذات خداوند متعال یکتاست و شریکی در ذات برای او نیست، نه ترکیبی در ذاتش وجود دارد و نه خدای دیگری خرج از ذاتش هست(توحید ذاتی)؛ و نیز موحد باید معتقد باشد که صفات منتسب به خدای متعال چیزی غیر از ذات او نیست، نه این که اموری خارج از ذات باشند که به ذات ملحق می شوند(توحید صفاتی)؛ و هم چنین معتقد باشد که خدا در هر کاری مستقل و یگانه است و نیازی به کمک و یار و یاور ندارد و اگر کاری با وسیله ای انجام می گیرد، آن وسیله را هم خدا می آفریند و آن راسبب قرار می دهد(توحید افعالی)

اهل توحید، همچنان که باور به توحید در عبادت و توحید در ربوبیت و توحید در ذات و صفات دارد، به توحید فعلی نیز اعتقاد دارد و خداوند را منشا هر فعل وکاری می‌ داند. از این رو به حکم فقر ذاتی (فاطر، آیه 15) خود را در ذات و صفات و فعل، فقیر می ‌داند و امور خودش را به خدا واگذار و تفویض می‌کند. (غافر، آیه 44)

از نظر اهل توحید، هر انسانی همچون کودکی شیرخوار است که همواره در همه چیز به خدا نیازمند است و اگر دمی خداوند او را واگذارد نابود می ‌شود. اما ما در زندگی و سبکی که در پیش گرفته ‌ایم خود را نه شیرخوار و فقیر ذاتی بلکه در نهایت ادب و احترام برای خدا، خود را نوجوانی می ‌دانیم که نیازمند نصرت خدا هستیم تا در زندگی ما را یاری نماید.

البته بسیاری از انسان‌ ها این حد و اندازه را هم برای خدا قائل نیستند، بلکه خود را مردانی رشید می ‌دانند که هر از گاهی تنها در مشکلاتی سخت نیازمند خدایی هستند که با کمترین کمک خدا می ‌توانند خود به تنهایی از عهده آن مشکلات نیز برآیند. پس کمترین نیاز را به خدا احساس می‌ کنند.

انسان اول خیال می ‌کند که کاری از او ساخته است. لذا خداوند را تنها معین و ناصر خود می‌ داند. در این سطح از معرفت و اعتقاد، خدا تنها معین و معاون است،

اما وقتی انسان از نظر سطح معرفتی و اعتقادی بالاتر آمد، در آن‌ جا می ‌فهمد که خدا ناصر نیست بلکه ولی اوست.

اساس خود سازی توحید است. ریا و نفاق و دروغ و تکبر و طمع و حسد و... ریشه در ضعف توحید دارد. انسان موحد برای غیر خدا کاری را انجام نمی دهد و همه کارهایش را برای خدا انجام می دهد و "اخلاص" در زندگی او موج می زند

در جهان بینی اسلامی ربوبیت و مدیریت از آن خداوند است

در اندیشه توحیدی کدخدای عالم خداست. برخی چند کشور استکباری را به عنوان قدرت های جهانی و ابرقدرت می نامند در حالیکه در دیدگاه توحیدی ابر قدرت خداست و لاغیر و ابرقدرتی در عالم جز خدا نیست.

همه قدرت ها از اوست (لاقوه الا بالله) و اوست قادر مطلق ...اگر به فردی به خاطر پست و مقام و قدرت ظاهری اش احترام کنیم و در مقابلش کرنش کنیم، این رفتار شرک آلود است...

در اندیشه توحیدی موثّر حقیقی خداوند است و موثّری در عالم جز خدا نیست (لاموثر فی الوجود الاالله) و هیچ حول و قوه ای نیست مگر باذن الله و به وسیله خدا(لاحول ولاقوه الا بالله)


مهم ترین عامل آرامش ایمان است

برخی پول و پارتی و پررویی و...را حلال مشکلات می دانند در حالیکه در اندیشه توحیدی "حلال مشکلات خداست و لاغیر"...

در نگرش توحیدی رازقیت از آن خداست (لارازق الاالله) و روزی دهنده ای جز خدا نیست.

به قول حافظ "...برسر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود...اعتقاد به این نوع توحید باعث می شود که انسان در ورطه لقمه حرام نیفتد. اگر رشوه خواری و ربا خواری و چاپلوسی و کم فروشی و کم انصافی و غش در معامله و.. در جامعه وجود دارد.

اگر بعضی ها خمس و زکات خود را نمی پردازند، اگر عده ای به خاطر مشتری موقع اذان و نماز مغازه ی خود را نمی بندند. اگر برخی بازاری ها به خاطر جذب مشتری از زنان بزک کرده و ترانه حرام استفاده می کنند، اگر برخی خانواده ها به خاطر ترس از روزی به یک یا دو فرزند راضی می شوند و نسل را تهدید می کنند.(کنترل جمعیت قتل عام نوین شیعیان به دست خودشان است و طرحی است صهیونیستی!!)

اگر برخی به افراد پولدار و ثروتمند بیشتر احترام می گذارند، اگر برخی از مسئولین از تحریم اقتصادی دشمنان می ترسند، همه ی این ها ریشه در عدم ایمان به این نوع توحید است.

ما به خدا اعتقاد داریم ولی اعتماد نداریم. ما باید از تحریم های الهی بترسیم و از گناهان خود خوف داشته باشیم که رزق را کم می کند.

بر مبنای توحید، قانون و شریعت از آن خداست (لاحکم الا لله) و قانون باید مبتنی بر شریعت باشد.

بر اساس توحید، ولایت از آن خداست و ولایت پیامبر وائمه و ولایت فقیه در طول ولایت خداست و اطاعت از آنها اطاعت از خدا.

ولایت پدر و مادر بر فرزندان و ولایت شوهر بر زن هم در طول ولایت خدا و اطاعت از آنها واجب و در طول ولایت الله...اما متأسفانه برخی به ولایت آمریکا و اروپا تن داده اند!

در اندیشه توحیدی فقط و فقط باید خدا را از خود راضی کنیم و به فکر راضی کردن خالق باشیم نه مخلوق...

ما به خدا اعتقاد داریم ولی اعتماد نداریم. ما باید از تحریم های الهی بترسیم و از گناهان خود خوف داشته باشیم که رزق را کم می کند

اگر در مقابل دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب نرمش ذلیلانه نشان می دهیم، به خاطر دوری از توحید است و شرک در رضایت... زندگی ما باید خداپسند باشد نه مردم پسند... رفتار و گفتار و مدل لباس و ظاهر و باطن و عروسی و حجاب و... باید بر اساس رضایت الله باشد نه رضایت دیگران؛ که عزت و ذلت دست خداست نه دیگران... زندگی توحیدی بر مبنای رضایت خداست نه دیگران...

خدا باوری اساس خودباوری است و کسانی که می خواهند خودباوری را در جوانان تقویت کنند ابتدا بایستی خدا باوری را در آنها تقویت نمایند.

راز خودباوری کم نظیر بزرگانی چون امام راحل، در خدا باوری و توحید ناب ایشان بود.... مهمترین فلسفه توسل طی مراتب توحید است و بدون توسل به پیامبر و اهل بیت نمی توان مراتب توحید را طی کرد ...

اساس خود سازی توحید است. ریا و نفاق و دروغ و تکبر و طمع و حسد و... ریشه در ضعف توحید دارد. انسان موحد برای غیر خدا کاری را انجام نمی دهد و همه کارهایش را برای خدا انجام می دهد و "اخلاص" در زندگی او موج می زند.

انسان توحیدی خدا همواره صادق است چرا که درجهان بینی توحیدی همه کاره خداست و دیگران هیچ کاره اند...

محبوب حقیقی خداست (هو المحبوب) و نماز عشقبازی با خدا.

انسان موحد محبت غیر خدا را در دل راه نمی دهد و محبت به پیامبر و اهل بیت و مومنین را هم در طول محبت خدا می داند.

محبت هیچ چیز و هیچ کس را در عرض محبت خدا قرار نمی دهد... اساس اتحاد، ایمان است و راز توحید کلمه، کلمه توحید...

فرآوری: زهرا اجلال

  • حسین سعادتی

از قرآن و احادیث استفاده می شود که مرگ، نیستی و نابودی نیست، بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر است و حیات انسان در این انتقال رو به کمال است، یعنی از این حرکت و انتقال نقص و ضرری به او نمی رسد، و چیزی از او کاسته نمی گردد، بلکه در این حرکت و انتقال مرتباً تکامل و ترقی پیدا می کند.

قرآن می فرماید: «وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید.

پس همانطور که طفل در شکم مادر است و ما نمی ‌توانیم حقیقت دنیا را به او تفهیم کنیم و بدو گفت که خورشید، ماه، ستارگان، کهکشان ها، کوه های سر به فلک کشیده، چشمه سارها و لاله ‌های رنگارنگ همه زیبا هستند، فهماندن حقیقت آخرت و بهشت و جهنم نیز برای ما انسانها میسر نیست.

تنها یک دورنمایی از آن را می‌توان تصور کرد، زیرا حقیقت آخرت، چیز شگفتی است. نه خورشیدش چون خورشید این دنیاست نه فضایش به فضای دنیا می ماند. نه غذا و آبش هیچکدام با این دنیا قابل تشبیه نیست، بلکه آنجا حیات جاویدان است.

 

همه چیز عالم اجلی دارد!

- «مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى؛ [ما] آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق و [تا] زمانى معین نیافریدیم ...» (احقاف/3)

در بسیاری از آیات بیان شده است که هر چه در این جهان هست اجلی دارد.

اجل یعنی مدت معین؛ و درباره ی انسان، یعنی مدت مقرر شده برای زندگی او. از این رو به مرگ اجل می گویند که بر دو قسم است:اجل معلق و مبهم.

این که در روایات فراوانی آمده است که انفاق یا صله ی رحم عمر را طولانی و بلاها را برطرف می کند بدین معناست که اجل معلق را مانع می شود

اجل مسمی و حتمی، که در نزد خدا معین است و عبارت است از پایان استعداد جسم برای بقا؛ اما اجل معلق مشروط به چیزی است که اگر آن چیز تحقق یابد، اجل در آن زمان فرا می رسد.

قرآن در این باره می فرماید: ایمان به دعوت انبیاء و عمل به برنامه های آن ها جلوی اجل معلق را می گیرد و سبب ادامه یافتن زندگی انسان تا اجل مسمی می شود. [ابراهیم/10]


آنچه که اجل معلّق را، دور می ‌کند:

1ـ ترک گناه

ـ امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید:

مردم بیش از آن که به سبب فرا رسیدن اجل (طبیعی) خود بمیرند، بر اثر گناهان خویش در می‌گذرند. [میزان الحکمه، ج1]

2ـ صدقه

ـ امـام عـلی (علیه السّلام) می ‌فـرمایند:

با صـدقه دادن، عـمـرها طـولانی می ‌شود. [همان، باب أجل]

3ـ صله‌ی ارحام

امام رضا (علیه السّلام) می ‌فرمایند:

ما برای زیاد شدن عمر، وسیله‌ای جز صله‌ی ارحام نمی ‌شناسیم. چه بسا مردی که 3 سال از عمرش باقی مانده، امّا به خاطر صله‌ی رحم، خداوند آن باقی مانده را سی سال اضافه می ‌کند. (یعنی 33سال)

و خداوند آنچه را که می‌ خواهد انجام می ‌دهد و کسی که از عمرش 33 سال باقی مانده است و به واسطه‌ی قطع رحم خداوند سی سال از عمرش بر می ‌دارد و آن را به 3 سال کاهش می ‌دهد. [اخلاق عملی، ص 544، اصول کافی، ج2، ص 150]

قرآن در این باره می فرماید: ایمان به دعوت انبیاء و عمل به برنامه های آن ها جلوی اجل معلق را می گیرد و سبب ادامه یافتن زندگی انسان تا اجل مسمی می شود

ـ امام باقر یا امام صادق (علیهماالسّلام) (تردید از راوی است) به میسر فرمود: گمان می‌کنم به خویشاوندان خود نیکی می‌ کنی؟

عرض کرد: آری

من در نوجوانی در بازار برای کسی کار می ‌کردم و تنها دو درهم مزد می‌ گرفتم. یک درهم را به ‌عمّه‌ام و یک ‌درهم‌ را به ‌خاله‌ام می‌ دادم.

امام (علیه السّلام) فرمود: به خدا سوگـند دو بار مرگـت نزدیک شـد، ولی به خاطر این صله‌ی رحم به تأخیر افتاد. [همان]

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: گاهی انسان گناه می کند و از اعمال نیکی چون نماز شب باز می ماند؛ آنگاه فرمودند: بدانید که کار بد در فنای انسان از کارد در گوشت سریع تر اثر می کند. [بحار،ج1،ص488]

 

نتیجه گیری:

پس این که در روایات فراوانی آمده است که انفاق یا صله ی رحم عمر را طولانی و بلاها را برطرف می کند بدین معناست که اجل معلق را مانع می شود.

فرآوری: زهرا اجلال

  • حسین سعادتی

وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِیَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (آل عمران ـ 72)

و جماعتى از اهل کتاب گفتند در آغاز روز به آنچه بر مومنان نازل شد ایمان بیاورید و در پایان [روز] انکار کنید شاید آنان [از اسلام] برگردند.

دوازده نفر از دانشمندان یهود تصمیم گرفتند براى ایجاد تزلزل و تردید در مسلمانان، صبحگاهان نزد حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله آمده و اظهار ایمان کنند، ولى در آخر روز از اسلام برگردند و بگویند: ما محمّد و آیین او را دیدیم، ولى با آنچه در تورات و انجیل آمده است، مطابقت ندارد. آنها با این نقشه‏ى ماهرانه مى ‏خواستند به هم ‏کیشان خود این طور وانمود کنند که اگر اسلام مکتب خوبى بود، اهل علم و کتاب از آن دست برنمى ‏داشتند، با این کار هم در مسلمانان تردید به وجود آورند و هم سایر یهودیان را از مسلمان شدن باز دارند. خداوند متعال نیز با نزول این آیه، نقشه‏ى آنان را بر ملا ساخت.

در واقع آنها با گام هاى عملى فریبکارانه‏اى براى انداختن شک نسبت به حق در دل هاى مردمان ساده از پیروان خود کوشیدند و همه هدفشان آن بود که این مردمان را از ایمان آوردن به رسالت تازه باز دارند.

گاهی به ایمان آوردن در مدتى کوتاه تظاهر مى‏ کردند، و سپس کافر مى ‏شدند و به گروه خود باز مى‏گشتند و مى‏ گفتند: آرى، آنان را فریب دادیم و ایمان آوردیم از آن رو که قلوب پاکیزه داشتیم و مخلص بودیم، ولى بر ما معلوم شد که آنان برباطلند.

در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است: وقتى رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه را در هنگام نماز ظهر ابلاغ کردند، یهود گفتند: به آنچه در آغاز روز بوده ایمان آورید، ولى بدانچه در پایان روز آمده (تغییر قبله) کفر ورزید تا آنان از آن قبله بازگردند و به طرف بیت المقدس نماز بخوانند. (مستدرک، ج 3، ص 169)

 

بحث لغوی:

وجه النهار: اول روز. به این علّت است که انسان ابتدا با اول روز مواجه مى‏شود.

" فضل" به معنى هر چیزى است که بیش از مقدار لازم از مواهب و نعمت ها بوده باشد و این یک مفهوم مثبت و ارزنده دارد، ولى گاه معنى مذموم و نکوهیده‏اى دارد و به معنى خارج شدن از حد اعتدال و رفتن به سوى افراط است و غالباً به صورت فضول (جمع فضل) به کار مى ‏رود؛ مانند "فضول الکلام" یعنى حرف هاى زیادى

پیام ‏های آیه:

1ـ دشمنان براى انحراف مسلمانان، برنامه ‏ریزى مى ‏کنند. در آیه 69 خواندیم که اهل کتاب دوست دارند شما را منحرف سازند، این آیه به نقشه‏ى آنان براى رسیدن به آن هدف مى ‏پردازد. «یُضِلُّونَکُمْ»، «قالَتْ طائِفَةٌ»

2ـ چه بسا گروهى با نام اسلام، در صفوف مسلمانان نفوذ کرده و از پشت خنجر بزنند، لذا باید هشیار بود. «آمِنُوا»، «وَ اکْفُرُوا»، «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

3ـ مسلمان نباید ساده اندیش و زود باور بوده و به هر اظهار ایمانى، اعتماد کند. «آمِنُوا»، «وَ اکْفُرُوا»

4ـ خداوند در مراحل حسّاس، از اسرار و توطئه ‏هاى دشمنان پرده بر مى‏دارد. «آمِنُوا»، «وَ اکْفُرُوا»

5ـ باید در مرحله‏اى از ایمان قرار بگیریم که بازگشت برخى مسلمانان از دین، مایه‏ى تزلزل ما نگردد. «وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

6ـ یکى از سیاست ‏هاى دشمن، ایجاد ارتباط و سپس قطع آن، به منظور ایجاد تزلزل در جامعه است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

وَلاَ تُوْمِنُواْ إِلاَّ لِمَن تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللّهِ أَن یُوْتَى أَحَدٌ مِّثْلَ مَا أُوتِیتُمْ أَوْ یُحَآجُّوکُمْ عِندَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُوْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (آل عمران ـ 73)

و [گفتند] جز به کسى که دین شما را پیروى کند ایمان نیاورید بگو هدایت هدایت‏خداست مبادا به کسى نظیر آنچه به شما داده شده داده شود یا در پیشگاه پروردگارتان با شما محاجه کنند بگو [این] تفضل به دست‏خداست آن را به هر کس که بخواهد مى‏دهد و خداوند گشایشگر داناست.

اهل کتاب، از گرایش یهود به اسلام نگران بودند و براى پیشگیرى از آن تبلیغ مى‏ کردند. «لا تُوْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ»

 

پیام‏ های آیه:

1ـ دشمنان اسلام، در توطئه ‏هاى خود سفارش به پنهان کارى مى‏ کنند و به غیر خود نیز اعتماد ندارند. «لا تُوْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ» (یکى از معانى ایمان، اعتماد و اطمینان است)

2ـ هدایت الهى، یک جریان مستمر در طول تاریخ بوده است و اختصاص به قوم خاصّى ندارد. «إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ»

3ـ تعصّب و خود برتربینى، یکى از آفت‏ هاى دیندارى است. «إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ»

4ـ الطاف پروردگار، در انحصار گروه خاصّى نیست. نبوّت و هدایت، فضل الهى است که به هر کس بخواهد مى ‏دهد. «إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ»

5ـ گزینش پیامبران از سوى خداوند، بر اساس علم اوست. «واسِعٌ عَلِیمٌ»

 

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (آل عمران ـ 74)


رحمت‏ خود را به هر کس که بخواهد مخصوص مى‏ گرداند و خداوند داراى بخشش بزرگ است.

این آیه، تصوّر غلط یهود را که خداوند هیچ قومى را مانند یهود مورد لطف خویش قرار نمى ‏دهد، نفى کرده و مى ‏فرماید: خداوند بهتر مى‏ داند چه کسى را عهده ‏دار رسالت خویش بگرداند.

او در میان بندگانش لایق ‏ترین فرد را انتخاب نموده و مورد لطف خاص خویش قرار مى ‏دهد. خداوند، هم لطفش توسعه دارد و هم حکمتش انتخابگر است.

در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است: وقتى رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه را در هنگام نماز ظهر ابلاغ کردند، یهود گفتند: به آنچه در آغاز روز بوده ایمان آورید، ولى بدانچه در پایان روز آمده (تغییر قبله) کفر ورزید تا آنان از آن قبله بازگردند و به طرف بیت المقدس نماز بخوانند

بحث لغوی:

" فضل" به معنى هر چیزى است که بیش از مقدار لازم از مواهب و نعمت ها بوده باشد و این یک مفهوم مثبت و ارزنده دارد، ولى گاه معنى مذموم و نکوهیده‏اى دارد و به معنى خارج شدن از حد اعتدال و رفتن به سوى افراط است و غالباً به صورت فضول (جمع فضل) به کار مى ‏رود؛ مانند "فضول الکلام" یعنى حرف هاى زیادى.

 

نکته ای از این آیات: توطئه ‏هاى قدیمى!

آیات فوق که در حقیقت از آیات اعجاز آمیز قرآن بود و پرده از روى اسرار یهود و دشمنان اسلام بر مى ‏داشت، نقشه ماهرانه آنها را براى متزلزل ساختن مسلمانان صدر اول فاش کرد.

آنها در پرتو آن بیدار شدند و از وسوسه‏ هاى اغواگر دشمن بر حذر گردیدند ولى اگر دقت کنیم مى ‏بینیم که در عصر و زمان ما نیز همان طرح ها به اشکال دیگرى اجرا مى ‏شود، وسائل تبلیغاتى دشمن که از مجهزترین و نیرومندترین وسائل تبلیغاتى جهان است در این قسمت به کار گرفته شده و کوشش مى‏ کنند که پایه ‏هاى عقائد اسلامى را در افکار مسلمین، مخصوصاً نسل جوان‏ ویران سازند.

آنها در این راه از هرگونه وسیله و هر کس در لباس هاى "دانشمند، مورخ، عالم علوم طبیعى، روزنامه ‏نگار و حتى بازیگران سینما" استفاده مى ‏کنند.

آنها این حقیقت را مکتوم نمى ‏دارند که هدفشان از این تبلیغات این نیست که مسلمانان به آئین مسیح یا یهود در آیند، بلکه هدف آنها متزلزل ساختن پایه ‏هاى عقائد اسلامى در افکار جوانان و بى ‏علاقه ساختن آنها نسبت به مفاخر آئین و سنتشان است، قرآن امروز هم به مسلمانان در برابر این جریان هشدار مى ‏دهد.

آمنه اسفندیاری              

کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث

  • حسین سعادتی

إنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُوْلَئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (آل عمران ـ 77)

کسانى که پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیزى مى‏فروشند آنان را در آخرت بهره‏اى نیست و خدا روز قیامت با آنان سخن نمى‏گوید و به ایشان نمى‏نگرد و پاکشان نمى‏گرداند و عذابى دردناک خواهند داشت.

 

شأن نزول:

جمعى از دانشمندان یهود مانند "ابى رافع" و "حى بن اخطب" و "کعب بن اشرف" به هنگامى که موقعیت اجتماعى خود را در میان یهود در خطر دیدند، کوشش کردند که نشانه ‏هایى که در تورات درباره آخرین پیامبر وجود داشت و شخصاً در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحریفنمایند و حتى سوگند یاد کنند آن جمله ‏هاى تحریف شده از ناحیه خداوند است! به همین جهت آیه فوق نازل گردید و شدیداً به آنها اخطار کرد.

جمعى از مفسران نیز گفته‏ اند که این آیه درباره "اشعث بن قیس" نازل گردید که به دروغ مى ‏خواست زمین دیگرى را تملک کند، هنگامى که آماده ی اداى سوگند براى ادعاى خود شد، آیه فوق نازل گردید و در این هنگام اشعث بن قیس ترسید و اعتراف به حق کرد و زمین را به صاحبش بازگرداند. (مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث)

 

نکات آیه:

این آیه، کسانى را که پیمان شکنى مى ‏کنند، به پنج نوع قهر الهى تهدید مى ‏کند: بى ‏بهرگى در آخرت، محرومیّت از خطاب الهى، محرومیّت از نظر لطف الهى، محرومیّت از پاکى از گناه و گرفتارى به عذاب دردناک.

در روایات شیعه و سنّى آمده است که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «لا ایمان لمن لا أمان له و لا دین لمن لا عهد له» کسى که مراعات امانت نکند، ایمان ندارد و آن کسى که به عهد خویش وفادار نباشد بى‏دین است. (تفسیر مراغى و نور الثقلین)

در بعضى روایات آمده است که مراد از «بِعَهْدِ اللَّهِ»، حقایق مربوط به پیامبر اسلام در تورات است که به دست عالمان یهود تحریف گشته است.

پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: هر کس با سوگند، مال و ثروت برادرش را به نا حق بخورد، مورد غضب الهى است. سپس این آیه را تلاوت نمودند

مقایسه کنیم وضع کسانى را که از جانب خداوند به آنها سلام داده مى ‏شود «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (یس، 58) با کسانى که خدا هیچ سخنى با آنان نگوید «لا یُکَلِّمُهُمُ‏ اللَّهِ» و اگر ناله‏اى سر دهند با جمله‏ى «اخْسَوُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ» (مومنون، 108) خفه مى ‏شوند.

پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: هر کس با سوگند، مال و ثروت برادرش را به نا حق بخورد، مورد غضب الهى است. سپس این آیه را تلاوت نمودند. (تفسیر نور الثقلین)

حضرت على علیه السلام فرمودند: مراد از نگاه خداوند در قیامت «لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ» نگاه رحمت است، (نه نگاه با چشم). (تفسیر برهان، ج 1، ص 293)

 

یک مطلب مهم:

نکته‏اى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که عواقب شوم پنج گانه‏اى که در برابر "پیمان شکنى" و "سوگند هاى دروغ" در این آیه ذکر شده گویا اشاره به مراحل تدریجى"قرب و بعد" از خدا است.

کسى که به خداوند نزدیک مى ‏شود و بر بساط قرب او گام مى ‏نهد، نخست مشمول یک سلسله مواهب معنوى مى‏ گردد و هنگامى که نزدیک ‏تر شد، خدا با او سخن مى‏گوید، باز نزدیک ‏تر مى‏ شود، خدا بر او نظر رحمت مى ‏افکند و هنگامى که از آن هم نزدیک ‏تر شد، او را از آثار لغزش هاى گناه پاک مى‏ سازد و در نتیجه از عذاب دردناک نجات مى‏ یابد و غرق در نعمت هاى او مى‏ شود ولى کسانى که در مسیر پیمان شکنى و استفاده ‏هاى نادرست از نام پروردگار قرار گرفتند، از همه این مواهب و برکات محروم مى ‏شوند و مرحله به مرحله عقب ‏نشینى مى ‏کنند.

 

بحث لغوی:

"خلاق" از ماده "خلق" به معنى نصیب و بهره است، به خاطر اینکه انسان آن را به وسیله اخلاق خود به دست مى‏ آورد (اشاره به اینکه آنها اخلاق برجسته‏اى نداشته‏اند که بتواند بهره‏اى براى خود به دست آورند).

عذاب‏ هاى اخروى، هم جسمى است و هم روحى. هم تحقیر است «لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ» و هم شکنجه و مجازات. «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»

پیام ‏های آیه:

1ـ امانت مردم نزد انسان، عهد الهى است. در آیات قبل خواندیم که بعضى امانت مردم را بر نمى ‏گردانند، در این آیه به جاى امانت مردم، کلمه‏ى «بِعَهْدِ اللَّهِ» بکار رفته است.

2ـ پیمان شکنى، از گناهان کبیره است. این نوع تهدید پى در پى، درباره هیچ گناهى در قرآن مطرح نشده است. «یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ»، «لا خَلاقَ لَهُمْ ...»

3ـ سوگند دروغ، سبب محرومیّت در قیامت مى ‏شود. «یَشْتَرُونَ»، «أَیْمانِهِمْ»

4ـ دنیاپرستى، ریشه‏ى پیمان شکنى است. «ثَمَناً»

5ـ بهاى پیمان شکنى هرچه باشد، کم است. «ثَمَناً قَلِیلًا»

 کیفرهاى قیامت، متناسب با عملکرد خود ماست. بى ‏اعتنایى ما به تعهّدات الهى، سبب بى ‏اعتنایى خدا به ماست. «لا یُکَلِّمُهُمُ»، «لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ»، «لا یُزَکِّیهِمْ»

7ـ عذاب‏ هاى اخروى، هم جسمى است و هم روحى. هم تحقیر است «لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ» و هم شکنجه و مجازات. «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»

آمنه اسفندیاری

  • حسین سعادتی

در این بحث به چند راهکار جهت تقویت مثبت ‌اندیشی اشاره می‌شود:

شیوه‌های تقویت نگرش مثبت

1. تصویرسازی ذهنی مثبت

بسیاری از انسان‌ها دارای الگوهای خاص در ضمیر ناهشیار خود هستند. این الگوها همان تصاویر ذهنی اویند که همه اعمال، رفتار و احساسات از آن ناشی می‌شوند. در نتیجه مهم است که انسان چه تصویری در ذهن خود ترسیم کند. باید تلاش کند تصاویر ذهنی خوب جایگزین تصاویر ذهنی منفی گردند و این تغییر به آسانی صورت نمی‌گیرد.

خداوند در قرآن چنین آورده است:

«وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباوُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ»؛ «و چون به آنان گفته شود: کتابى را که خدا فرو فرستاده است پیروى کنید، مى گویند: نه، بلکه از آیینى که پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروى مى کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى دانستند و به راه راست هدایت نیافته بودند، باز هم از کیش آنها پیروى مى کنند؟» (بقره/170)

انسان نباید خود را محصور در الگوهای رفتاری منفی قدیمی نماید. بلکه باید همیشه درباره خود و وضعیت زندگی، مثبت فکر کند و با سوق دادن باورهای خود به سمت مثبت، هم خود و هم دیگران را، سزاوار احترام و داشتن نعمت ‌ها بداند.

همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»؛ «و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکبها ] برنشاندیم، و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم، و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم.» (اسراء/70)

 

2. قرار دادن موفقیت به عنوان پیش ‌شرط ذهنی

آدمی همیشه باید ذهن خود را با افکار مثبت پر کند و تلاش نماید تا فرد کارآمدی باشد. شاید همیشه به موفقیت نرسد اما مهم این است که با نگرش مثبت بر شکست‌ هایش نیز مدیریت کند.

از دیگر شیوه‌های تفکر مثبت یادآوری و شکر نعمت‌هایی است که از جانب خداوند به انسان ارزانی شده است. چون با شکر نعمت باعث افزوده شدن عطایای خداوند می‌شود، چنانکه قرآن می‌فرماید: « ... ْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم‏ ... »؛ «اگر واقعاً سپاسگزارى کنید، [نعمت‏] شما را افزون خواهم کرد ... »

در این پیش ‌شرط نکته مهم کمک خواستن از خداست. با ایمان به خداوند می ‌توان از نیروهای عظیمی که او در وجودمان به ودیعت نهاده، جهت رسیدن به موفقیت یاری جست.

این وعده الهی که: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ‏»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید، اگر خدا را یارى کنید و براى خشنودى او با کافران بجنگید و از دینش حمایت کنید، او نیز با فراهم آوردن اسباب پیروزى، شما را یارى مى کند و گام هایتان را در میدان نبرد استوار مى سازد.» (محمد/7)

زمانی که انسان به خدا ایمان دارد، خود را قوی و قدرتمند حس می ‌کند، زیرا می ‌داند خدا یاور و مونس و پشتیبان انسان مۆمن است و هیچ‌ گاه او را از فضل و رحمت خود مأیوس نمی‌ سازد: « ... وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه‏ ... »؛ «و هر کس بر خدا اعتماد کند او براى وى بس است ... ». (طلاق/3)

 

3. بخشش و سخاوت

بخشش و سخاوت از دیگر عواملی است که ذهن انسان را برای جایگزین کردن افکار مثبت و ساختن تصویر ذهنی مناسب آماده می‌کند.

اگر انسان بیندیشد، خواهد دید که جهان هستی سرشار از فیض و بخشش خداوندی است. هیچ کس از عطای خداوند محروم نیست. حتی با وجود ناشکری بعضی بندگان، خداوند همچنان نعمت ‌های خود را به آنان عطا می‌کند:

«کُلاًّ نُمِدُّ هوُلاءِ وَ هَوُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً »؛ «هر دو گروه ـ هم دنیاطلبان و هم آخرت طلبان ـ را از عطاى پروردگارت مدد مى رسانیم، و براى عطاى پروردگارت حد و مرزى نیست و از کسى باز داشته نمى شود و هر کس به قدر استحقاق خود آن را دریافت مى کند.» (اسراء/20)


زمانی که انسان از نعمت ‌هایی که خداوند به او داده به دیگران می ‌بخشد، علاوه بر احساس آرامش درونی متوجه می‌شود بیش از آنچه بخشیده است، خداوند به او ارزانی می‌دارد.

همچنین این نکته را نیز باید به یاد داشته باشد که بخشش و ایثاری نیکوست که داوطلبانه و با رضایت خاطر صورت گیرد. زمانی که فرد با رضای خاطر چیزی را که دوست دارد به دیگران می‌بخشد، وجودش سرشار از لذت و آرامش می‌شود و با این آرامش می‌توان زندگی را زیباتر دید.

 

4. یادآوری نعمت ‌های الهی و شکر آن‌ ها

از دیگر شیوه ‌های تفکر مثبت یادآوری و شکر نعمت‌هایی است که از جانب خداوند به انسان ارزانی شده است. چون با شکر نعمت باعث افزوده شدن نعمات خداوند می‌شود، چنانکه قرآن می‌ فرماید: « ... لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ ... »؛ «اگر واقعاً سپاسگزارى کنید، [نعمت‏] شما را افزون خواهم کرد ... ». (ابراهیم/7)

در واقع انسان با شکر نعمت‌ های الهی اعلام می‌کند که نعمت را از جانب خدا می ‌داند و از آنچه او به آدمی عطا نموده راضی و خشنود است و هدفش این است که از عطایای الهی بهترین بهره را برده و مرتکب گناه و معصیت نشود و امیدوار است که سعادتمند شود.

زمانی که زندگی خود را آکنده از مواهب الهی بداند و به آنچه هم‌اکنون در اختیار دارد معترف شود، سبب جاری شدن سیلی از مواهب تازه به زندگی خود می‌ شود. البته بر این موضوع باید واقف بود که هیچ ‌گاه نمی ‌توان شکر نعمت ‌های الهی را آن‌ طور که شایسته اوست به جا آورد.

از دیگر شیوه‌های تفکر مثبت یادآوری و شکر نعمت‌هایی است که از جانب خداوند به انسان ارزانی شده است. چون با شکر نعمت باعث افزوده شدن عطایای خداوند می‌شود، چنانکه قرآن می‌فرماید: «... ْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم‏ ... »؛ «اگر واقعاً سپاسگزارى کنید، [نعمت‏] شما را افزون خواهم کرد ... »

5. عفو و بخشش دیگران

زمانی که انسان دیگران را می‌ بخشد و از خطاهای آنان چشم ‌پوشی می‌کند، حس خوبی به وی دست می ‌دهد. بخشش واقعی؛فراموش کردن و بیرون ریختن تمامی کدورت‌هاست. خداوند از انسان‌ها می ‌خواهد که بدی دیگران را ببخشند تا مورد بخشش الهی قرار گیرند:

«إن تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدیراً»؛ «اگر خیرى را آشکار کنید یا پنهانش دارید، یا از بدیى درگذرید، پس خدا درگذرنده تواناست». (نساء/149)

وقتی خداوند وعده بخشایش به انسان می‌دهد آنگاه می‌تواند با امید به فضل الهی، دیگران را عفو کند و متعاقباً توقع بخشایش دیگران را داشته باشد.

 

نتیجه

تصویر سازی ذهنی مثبت، قرار دادن موفقیت به عنوان پیش‌ شرط ذهنی، بخشش و سخاوت، یادآوری نعمت ‌های الهی و شکر آن ‌ها و عفو و بخشش دیگران از مهم‌ترین راهکارهایی هستند که می‌ توان برای تقویت مثبت ‌اندیشی بدان‌ها اشاره نمود. انسان با استفاده از این موارد و تمرین و استمرار بر آن‌ ها؛ می ‌تواند روز به روز گام ‌های بلندی در جهترسیدن به موفقیت بردارد.

فرآوری: زینب مجلسی راد

  • حسین سعادتی

معنای ید

واژه ید، به معنای قلمرو، اختیار ملک، بذل و بخشش قدرت و سلطه به کار رفته است و صفت ید در صفات الهی به معنای ظهور اراده و قدرت خداوند، تحت برنامه ای خاص و حکمت و مصالح است که این اراده و قدرت و سلطه که از ناحیه ذات مقدس خداوند متجلی می گردد، حاکم و نافذ و قاهر بر هر قدرت و قوت ظاهری بندگان است. (آیه 10، سوره فتح)

 

عضوی به عنوان نماد قدرت

ید عضوی است که انسان به آن اعمال قدرت می کند به همین جهت دست کنایه از قدرت است.

وجود مقدس امیرالمۆمنین که ید الله است به این معناست که دست او مانند دست خدا و جانشین خدا قوی و کار ساز و نجات دهنده است گرچه می شود گفت انسانها همه ید الله هستند ولی نه مثل آن حضرت زیرا بشر خدا صفت است و جانشین خداست اصل نیروها و صفت ها را که بشر داراست از خدا می باشد و این صفات الهی باید در وجود انسان فعال شود زیرا همه بالقوه است و نهایت کمال انسان همین است.

 

چرا گره در کار می افتد؟

یک دست صدا ندارد اما گاهی اوقات افراد زیادی به ما کمک می کنند اما چرا کار ما درست نمی شود. شاید آن دستی که مافوق و بالاتر از همه قدرت های پیدا و پنهان است به کمک ما نیامده است.

قرآن می خواهد بگوید: شما که دستتان به دست پیامبر می دهید و بیعت می کنید، دست خدا روی دست هر دوی شماست زیرا که در زمان بیعت پیامبر دست خود را بالا می گرفت و مردم دستشان را پایین می گرفتند. همیشه دست پیامبر بالا بود و دست مردم پایین قرار می گرفت

سرچشمه تمام خیر و خوبی ها

دستی باید فریادرس ما باشد که تمام خیر و خوبی از او جاری شود.

بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (26 آل عمران)

دستی باید باشد که فضل و رحمت فقط بدست او باشد.

وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُوْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (29 حدید)

دستی باید باشد که تمام ملکوت عالم و فرمانروایی عالم در قدرت او باشد.

فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (یس 83)

چنین دستی باید دست انسان را بگیرد تا کارها به سرانجام و نتیجه برسد اما ما انسان ها اشتباهاً دنبال کسی می گردیم که مثل خودمان است و آنقدر که به بندگان خدا اعتماد و اطمینان داریم، نعوذ بالله به خدا اعتماد نداریم.

قرآن درباره اعتقادات یهود می فرماید:

وقتی یهودیان آیاتی را شنیدند که در آنها صدقات به قرض به خدا تعبیر شده بود که می فرماید کیست که به خدا قرض نیکویی دهد با ریشخند گفتند: دست خدا بسته است و نمی تواند برای نیازهایش در ترویج دین و زنده کردن دعوتش خرج کند و به همین خاطر از مردم قرض خواسته است. (64/ مائده)

این تفکر یهود یعنی بسته بودن دست خدا در برخی از حوادث چیزی است که از تعلیمات دینی آنها و تورات موجودشان خیلی دور نیست. آنان می گویند برخی از امور می تواند خدا را درمانده کند و مانع رسیدن به اهداف او گردد.

ما نیز گاهی در مورد باورها و اشتباهمان همین گونه فکر می کنیم و خدا را ناتوان و ضعیف می دانیم.

اگر انسان هر کاری را برای رضای خدا انجام دهد و دیگر منیّتی در او وجود نداشته باشد و هرچه هست فانی در خدا و حق باشد خداوند دست او را می گیرد اینجاست که یک دست صدا ندارد اما اگر دستی را که خدا انتخاب کرده بگیرد قدرت الهی پیدا می کند، گره ها باز می شود مشکلات حل می شود و دنیایی را آباد می کند

شأن نزول آیه

در ماجرای صلح حدیبیه وقتی که کار سخت شد و احتمال اینکه درگیری و جنگ شدید رخ بدهد قوت گرفت. مسلمین همچنین آمادگی داشتند غیر از یک نفر بقیه آمدند با پیامبراکرم (صلی الله و علیه وآله) در زیر درخت بیعت کردند.

قرآن می فرماید: در حقیقت کسانی که با تو ای پیامبر بیعت می کنند، جز این نیست که با خدا بیعت می کنند چرا که دست خدا بالای دست هاست.

قرآن می خواهد بگوید: شما که دستتان به دست پیامبر می دهید و بیعت می کنید، دست خدا روی دست هر دوی شماست زیرا که در زمان بیعت پیامبر دست خود را بالا می گرفت و مردم دستشان را پایین می گرفتند. همیشه دست پیامبر بالا بود و دست مردم پایین قرار می گرفت.

 

چه کار کنیم تا گره ها باز شود؟

اگر انسان هر کاری را برای رضای خدا انجام دهد و دیگر منیّتی در او وجود نداشته باشد و هرچه هست فانی در خدا و حق باشد خداوند دست او را می گیرد اینجاست که یک دست صدا ندارد اما اگر دستی را که خدا انتخاب کرده بگیرد قدرت الهی پیدا می کند، گره ها باز می شود مشکلات حل می شود و دنیایی را آباد می کند.

مریم خندابی                  

کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث

  • حسین سعادتی

أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (آل عمران ـ 83)

آیا جز دین خدا را مى‏جویند با آنکه هر که در آسمان ها و زمین است ‏خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانیده مى ‏شوید.

 

نکات اجمالی:

موجودات آسمان‏ ها و زمین، همگى تسلیم خدایند. حتّى اگر در حال عادّى این سر سپردگى را کتمانکنند، در حال احساس خطر به ناچار به او دل مى ‏سپارند.

مومنان با میل و رغبت تسلیم او هستند، ولى همگان در زمان احساس خطر یا مرگ یا مغلوب شدن در جنگ و یا درماندن در استدلال، تسلیم او مى‏شوند.

همه ذرّات عالم، از کوچک‏ ترین اتم تا بزرگ ‏ترین کرات، همه تابع همان قانونى هستند که خداوند بر آنها حاکم کرده است و هر لحظه مى‏تواند آن را تغییر دهد.

امام صادق علیه السلام در مورد این آیه فرمودند: زمانى که قائم علیه السلام قیام کند، تمام سرزمین ‏ها شهادت «لا إله الا الله و محمد رسول الله» سر خواهند داد. (تفسیر عیّاشى، ج 1، ص 183)

 

پیام ‏های آیه:

1ـ انتخاب راه غیر خدا، با حرکت هستى سازگار نیست. «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ»

2ـ حقیقت دین، تسلیم است. «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ ...»

3ـ انسان، دائماً در جستجوى راه و روشى است و گرایش به مکتب در نهاد او قرار دارد. (جمله «یَبْغُونَ» دلالت بر خواست و تمایل دائمى دارد.)

4ـ اگر هستى تسلیم اوست، چرا ما تسلیم نباشیم؟ «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

5ـ در آسمان‏ ها موجودات با شعور هستند. «مَنْ فِی السَّماواتِ» (پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: مراد از «مَنْ فِی السَّماواتِ» ملائکه مى ‏باشند. درّ المنثور، ج 2، ص 254)

در حدیثى از پیامبر صلی الله علیه و اله مى ‏خوانیم که فرمود: روز قیامت اعمال را یک به یک (در دادگاه الهى) مى ‏آورند، هر کدام خود را معرفى مى‏ کند؛ یکى مى ‏گوید من نمازم، دیگرى مى‏ گوید من روزه‏ام و ... و سپس اسلام را مى ‏آورند و مى ‏گوید: پروردگارا! تو سلامى و من اسلام، خداوند مى‏ فرماید: ... امروز به واسطه (مخالفت با) تو مواخذه مى ‏کنم و به تو پاداش مى ‏دهم. خداوند در کتابش مى ‏فرماید: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ

6ـ اگر پایان کار ما اوست، چرا از همان اوّل رو به سوى او نکنیم؟ «إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»

قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَالنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (آل عمران ـ 84)

بگو به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده و آنچه به موسى و عیسى و انبیاى [دیگر] از جانب پروردگارشان داده شده گرویدیم و میان هیچ یک از آنان فرق نمى‏گذاریم و ما او را فرمانبرداریم.

 

پیام ‏های آیه:

1ـ ایمان خود را اظهار کنید. «قُلْ»

2ـ ایمان به انبیاء، در کنار ایمان به خداوند است. «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ»، «وَ النَّبِیُّونَ»

3ـ خدمات پیشینیان را نادیده نگیریم. «وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِیمَ»، «وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏»

4ـ آمدن انبیاء، جلوه‏اى از ربوبیّت الهى است. «وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ»

5ـ دین و هدایت الهى، همواره همراه بشر بوده است. انبیا همچون معلّمان یک مدرسه‏اند که به طور زنجیره‏اى مأمورارشاد مردم هستند. «إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ»

6ـ تمام انبیاء، داراى هدف واحد هستند. «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»

7ـ برترى بعضى از انبیاء بر برخى دیگر «فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى‏ بَعْضٍ» (اسراء، 55) هرگز مانع ایمان ما به همه‏ى آنها نیست. «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»

8ـ پیامبر اسلام، با اظهار ایمان خود به سایر انبیاء، پیروان آنها را به وحدت دعوت مى‏ کند. «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»

9ـ پیامبر اسلام، تسلیم مطلق حقّ است. «نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»

10ـ کسى که میان انبیاء فرق بگذارد، در حقیقت تسلیم خدا نیست. «لا نُفَرِّقُ»، «نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»

11ـ مومنان، هماهنگ با تمام موجودات، تسلیم خدا هستند. «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ (آل عمران ـ 85)

و هر که جز اسلام دینى [دیگر] جوید هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است.

نکات اجمالی :

از جمله‏ى «یَبْتَغِ»، استفاده مى ‏شود که مراد آیه، کسانى هستند که اسلام به گوش آنها رسیده، ولى آن را رها کرده و به سراغ دیگر مکاتب رفته‏اند. این افراد در قیامت زیانکارند و دین آنها مورد پذیرش نیست.


پیام‏ های آیه:

1ـ اسلام، ناسخ همه ادیان پیشین است. «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ»

2ـ رها کردن مکتبى جامع، مایه خسارتى ابدى است. «مَنْ یَبْتَغِ»، «مِنَ الْخاسِرِینَ»

3ـ آخرت، جلوه گاه خسارت ‏هاى واقعى است. «فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ»

4ـ انتخاب اسلام، رمز و نشانه دور اندیشى انسان است. «فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ»

 

برترین آیین الهى اسلام است‏

تاکنون بحث هاى مشروحى در آیات گذشته درباره مذاهب پیشین آمده، در این آیات بحث درباره اسلام آغاز مى ‏شود و توجه اهل کتاب و پیروان ادیان گذشته را به آن جلب مى ‏کند.

در آیه 83 قرآن مجید، اسلام را به معنى وسیعى تفسیر کرده و مى ‏گوید: تمام کسانى که در آسمان و زمینند و تمام موجوداتى که در آنها وجود دارند مسلمان‏اند یعنى در برابر فرمان او تسلیم‏اند زیرا روح اسلام همان تسلیم در برابر حق است منتها گروهى از روى اختیار (طوعاً) در برابر"قوانین تشریعى" او تسلیم‏اند و گروهى بى اختیار (کرهاً) در برابر"قوانین تکوینى" او.

در آیه 84 خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله (و همه پیروان او) دستور مى‏دهد که نسبت به همه تعلیمات انبیاء و پیامبران پیشین، علاوه بر آنچه را پیغمبر اسلام نازل شده ایمان داشته باشند.

و بالاخره در آیه 85 به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مى‏ فرماید: "هر کس غیر از اسلام آیینى براى خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است" .

به این ترتیب از مفهوم عام اسلام به عنوان یک اصل کلى که همان تسلیم در مقابل حق است به مفهوم خاص آن یعنى آیین اسلام منتقل مى‏ شود که نمونه کامل و اکمل آن است و مى ‏گوید: امروز جز آیین اسلام از هیچ کس پذیرفته نیست و در عین احترام به همه ادیان الهى برنامه امروز، اسلام است.

زمانى که قائم علیه السلام قیام کند، تمام سرزمین ‏ها شهادت «لا إله الا الله و محمد رسول الله» سر خواهند داد

جمعى از مفسران گفته‏اند که این آیه درباره دوازده نفر از منافقان نازل شده که اظهار ایمان کرده بودند و سپس مرتد شدند و از مدینه به مکه بازگشتند آیه نازل شد و به آنها اعلام کرد که هر کس جز اسلام را بپذیرد زیانکار است. (تفسیر ابو الفتوح رازى، جلد 3، صفحه 100)

در حدیثى از پیامبر صلی الله علیه و اله مى ‏خوانیم که فرمود: روز قیامت اعمال را یک به یک (در دادگاه الهى) مى ‏آورند، هر کدام خود را معرفى مى‏ کند؛ یکى مى ‏گوید من نمازم، دیگرى مى‏ گوید من روزه‏ام و ... و سپس اسلام را مى ‏آورند و مى ‏گوید: پروردگارا! تو سلامى و من اسلام، خداوند مى‏ فرماید: ... امروز به واسطه (مخالفت با) تو مواخذه مى ‏کنم و به تو پاداش مى ‏دهم. خداوند در کتابش مى ‏فرماید: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (تفسیر الدر المنثور، ذیل آیه مورد بحث (با تلخیص) جلد 2 صفحه 48)

 

بحث لغوی:

جمله "یبتغ" از ماده "ابتغاء" به معنى تلاش و کوشش است که هم در موارد شایسته و هم ناشایسته به کار مى ‏رود و در هر مورد، تابع قرائنى است که در آن مورد وجود دارد.

 

تشابه با آیات دیگر:

آیه 84، به غیر از یکى دو کلمه، کاملًا شبیه آیه 136 سوره بقره است.

آمنه اسفندیاری                

کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث

  • حسین سعادتی